همیشه مختاری که باورت را تغییر دهی و آینده‌ای متفاوت را برگزینی...

من شیوا نقوی هستم. که علاقمند و هدفمند در یادگیری و خودشناسی به روش یونگ میباشم و در جهت خودشناسی و رشد شخصیم قدم برداشتم. و از آنجایی که بسیار لذت میبرم که مطالبی رو که یاد میگیرم با دیگران به اشتراک بزارم، بنابراین تصمیم گرفتم از طریق این وبلاگ و همچنین پیج اینستاگرام shiva.naghavi62 آموخته‌ها و یادگیری‌هام رو باهاتون به اشتراک بزارم.
امیدوارم این مطالب واسه شما هم مثل من در مسیر زندگیتون حکم چراغ باشه.

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

محبوب ترین مطالب

نویسندگان

راهبری زندگی با شهود درونی

رابرت الکس جانسون جری رول

ترجمه: مرضیه مروتی

انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی

این کتاب، یک انتخاب تازه برای شروع یک زندگی تازه است.

این کتاب در رابطه با زندگی رابرت الکس جانسون صحبت میکنه.  و او کسی است که بسیار مهندسی شده صحبت میکنه و روانشناسی یونگ (روانشناسی راه کمال فردی) را خوب میشناسه. و یکی از بزرگترین خصایصش اینه که او به شدت مسافر این جاده است و این جاده رو با تک تک سلول‌هاش درک کرده و با یک نگاه به عنواین فصل ها که در ذیل نوشته شده است، متوجه ارتباط تجربیات زندگی رابرت الکس جانسون با آموزه های یونگ میشیم و خیلی هنرمندانه و عمیق زندگی خودش به مانند یک مسافر روایت میکنه که صحنه به صحنه زندگیش رو به یک ریسمان نازکی به نام شهودش و سرنخی که در تمام اتفاقات وجود داره اتصال میده و دنبال میکنه و نتایج بسیار شگفت انگیزی میگیره.

و این آدم با آدم‌های جالبی معاشرت کرده و ملاقات کرده که می‌توانند هر کدوم از ماها رو در یک فضای خوبی قرار بدهند.

بنابراین رابرت الکس جانسون با شما میاد جلوتر. و فقط یادتون باشه که این کتاب رو  رابرت الکس جانسون در سن 75 سالگی میگه و این نیست که یک آدمی با سن 10 سالگی یا 11 سالگی یا هوش عجیب غریب داشته باشه که بگیم چقد باهوش بوده که این همه میدونسته؛ بلکه اون داره به زندگی خودش نگاه میکنه و با نگاه یک انسان پخته گذشته خودش رو بررسی میکنه.

رابرت نمونه ای است از اینکه چگونه در دوران پست مدرنیسم با یک نگرش مذهبی (تذهیب نفس) زندگی کنیم.

یکی از بزرگترین و مهمترین ویژگی این کتاب اینکه رابرت الکس جانسون تقریبا تمام اصطلاحات و آموزه های یونگی مثل آنیما و آنیموس، تحلیل کاربردی رویاها، تخیل فعال، معلم معنوی، فرافکنی، طلای درون، کار درونی، ایگو، سفر قهرمانی، معنای زندگی، کشف حکمت اتفاقات، سایه، زندگی نزیسته و .... را با اتفاقات زندگیش تلفیق داده بگونه ای که شخصی که برای اولین بار میخواد وارد این مباحث برای خودشناسی بشه بسیار ساده و زیبا آشنا میشه. و میتوان گفت استارت خیلی خوبی میتونه برای شما در کنار کتاب یونگ شناسی کاربردی باشه.

عناوین فصل ها:

فصل 1: جهان طلایی زیستن با بینش الهی

فصل 2: یافتن خانواده واقعی ام نیاز به پدرخوانده و مادرخوانده برای...

فصل 3: صلیب سرخ و برج دیده بانی وحشت های تنهایی، لذت های عزلت نشینی

فصل 4: اولین ملاقات با شرق، کریشتا مورتی بازپس گیری طلای کیمیاگری

فصل 5: فریتز کونکل زندگی مرا نجات میدهد کار با رویاها

فصل 6: دوستی های غیرمنتظره .... رشته های نازک در کارند

فصل 7: عشق به موسیقی ... شغل را ما انتخاب می کنیم اما رسالت ما را انتخاب میکند

فصل 8: ملاقات با دکتر کارل یونگ تولد و تولد دوباره قهرمان؛ منجی درون

فصل 9: روزهای خانه داری درس های مرد یک به دو

فصل 10: آموزش در کنار تونی ساسمن یافتن  یک زندگی مذهبی در جهان مدرن

فصل 11: بازگشت مار بزرگ رویاها و بینش های تحول

فصل 12: صومعه ها، قرون وسطی و مدرن جست و جوی معبد مقدس

فصل 13: ظهور دوباره جهان طلایی سفر به شرق

فصل 14: هند عزیز من توسل به حلول یا تجسم های خداوند

فصل 15: حلقه دوستان

درس هایی از سرهای جابجا شده

بخش کوچکی  از هایلات های کتاب از دید من

- رشته های باریک در هر حال مشغول به کار هستند و انسجام و تداوم به زندگی ما می بخشد و در طول زمان یک قالیچه شگفت انگیز را می بافند.

- راز این است که در هر لحظه، یک کار درست و فقط یک کار درست برای انجام دادن وجود دارد.

- این رشته های نازک دارای هوشمندی و خردی هستند که فراتر از توانایی ایگوی پرتقلای ماست.

- همه ما با آن حس تجلیل و شادی از عظمت زندگی به دنیا می آییم، سپس از آن میوه شگفت انگیز و وحشتناک که در داستان باغ بهشت به تصویر کشیده شده می خوریم و زندگی مان جدا می افتد. ما در کودکی دارای یک تمامیت و یک پارچگی معصومانه هستیم که اندک اندک به جدایی آگاهانه تبدیل می شود. یک ضرب ا لمثل این موضوع را این گونه مطرح می کند که وظیفه ما در زندگی، رفتن از کمال ناخودآگاه به نقص خودآگاه و سپس به کمال خودآگاه است.(مسیر بیداری قهرمانی درون)

- من از اندی(پدر خوانده) یاد گرفتم فردی که واقعا تحت تاثیر جهان طلایی قرار گرفته باشد، از جمله چیزهایی که برای سفر درونی به آن نیاز خواهد داشت شجاعت است.

- ما به مرشدانی نیاز داریم تا به ما در تشرف یافتن و هدایت شدن به سمت تحقق سرنوشت مان کمک کنند. ما برای تمام کردن تحصیلات و آموزش های عاطفی و معنوی خود به پدرخوانده و مادرخوانده هایی نیاز داریم. هیج پدر و مادری، هر چقدر هم که ماهر یا رشدیافته باشند نمی توانند تمام این کارها را برای یک فرد جوان انجام دهند. یک والد حتی با بهترین نیت ها، اغلب اوقات صرفا قادر به ارائه آنچه یک نوجوان برای رشد درونی لازم دارد نیست.

- « همیشه کاری هست که بتوان انجام داد اگر نشد، روی آن ادرار کنید.» (تجربه رابرت در مدرسه آتش نشانی)  

- درکوه شب فرود نمی آید، بلکه بالا می آید. از پایین ترین دره آغاز می شود و کم کم بالا می آید تا اینکه تمام جهان را در برمی گیرد.(باور زندگی قله نشینان)

- دلتنگی صرفا نتیجه انزوا نیست. دلتنگی زمانی رخ می دهد که زندگی ما یک نیمه از یک جفت متضاد را کم دارد؛ بودن یا انجام دادن.(بودن یا قلمرو زمینی: انواع فعالیت های روزانه؛   انجام دادن یا قلمرو آسمان: زمان و مکانی در زندگی تا به چیزی بزرگتر و پایاتر از خودمان وصل شویم. مراقبه، کار درونی، تفکر و ...)

- درمان دلتنگی، تنهایی است.


پ ن1: یکی از آرزوهام اینکه برم هند و همیشه میگم بعد از اینکه ایرانگردی هام رو انجام بدم اگه فرصتی پیش بیاد واسه سفر به خارج از کشور مسلما اولین کشوری که به ذهنم خطور میکنه، مسلما هند هستش که بعد از خواندن این کتاب این حسم قویتر شد.


پ ن2: در پست قبلی متن صحبت های آقای سهیل رضایی در ارتباط با این کتاب قرار گرفته است.

شیوا نقوی
۱۷ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

اینقد این کتاب راهبری زندگی با شهود درونی رابرت الکس جانسون به دلم نشست که هر وقت در موردش موضوعی نوشته میشه و یا گفته میشه با جان و دل میشینم و دیدگاه های اون را میشنوم و یا میخونم و یکی از بهترین های این تحلیل ها، صحبت ها آقای سهیل رضایی بودش که در بخش IGTV  پیج اینستاگرام بنیاد فرهنگ زندگی (سهیل رضایی) در دو قسمت 5 دقیقه ای ایشون صحبت کردند که نکات خیلی کلیدی کتاب رو با تلفیق دانش یونگ در اختیار ما قرار میدند که بعد از چندین بار گوش دادن، تشخیص دادم که باید کلمه به کلمه رو بنویسم تا بتونم درک مفیدی داشته باشم.

لازم به توضیح میدونم که تمام سخنان مفید ایشان را در اختیارتون قرار بدم تا شما هم از آن بهره ببریم.

این کتاب در رابطه با زندگی رابرت الکس جانسون صحبت میکنه.  و او کسی است که بسیار مهندسی شده صحبت میکنه و روانشناسی یونگ ( روانشناسی راه کمال فردی) را خوب میشناسه. و یکی از بزرگترین خصایصش اینه که او به شدت مسافر این جاده است و این جاده رو با تک تک سلول‌هاش درک کرده.

او از سن جوانی  شروع می‌کنه به تجربه کردن زندگی و توجه به شهودش و ملاقات‌های بسیار جالب و شورانگیز رو هم داره که واقعا یک جایی فلاسفه قدیم هم میگن: «زندگی و کمالش چیزی نیست جزملاقات‌هایی که یک انسان با اتفاق‌های زندگیش می‌افتند و اونا هستند که انسان رو می‌سازند.»

و این آدم با آدم‌های جالبی معاشرت کرده و ملاقات کرده که می‌توانند هر کدوم از ماها رو در یک فضای خوبی قرار بدهند.

این فضا چه فضاییه؟!

ابتدا با کریشتا مورتی ارتباط میگیره و در اوجای(کالیفرنیا) در آمریکا آوردند که ایشون رو به عنوان یک معلم مقدس مطرحش کنند و اون اعلام می‌کنه دوران معلمان مقدس گذشته و  داره کمک می‌کنه آدم‌ها راهبری خودشون رو به دست بیاورند ولی رابرت الکس جانسون میگه در سالی که با کریشتا مورتی بوده، دیده که کریشتا مورتی عجیب رو آگاهی محض تکیه می‌کنه ولی متولوژی رو ارایه نمیکنه و احساس می‌کنه برای ذهن رابرت الکس جانسون، این ذهن کافی نیست و اون باید کسانی دیگه رو ملاقات کنه. که مسافر میشه و با آدم‌های مثل کانکی ملاقات می‌کنه؛ آدم‌های خیلی ساده‌تر ملاقات می‌کنه و این ملاقات‌ها شروع میکنند یکی یکی روح اون رو ساختن که اسم اون رو رابرت الکس جانسون در این کتاب، پدرخوانده‌ها ‌‌و مادرخوانده‌های روحی میزاره و خیلی قشنگ اشاره می‌کنه که این‌ها چقدر برای رشد ما ضروری هستش و چقدر کلیدی‌اند که کسانی رو به زندگی ما وارد بشند که اونا بتونند بذرهای از وجود ما رو شکوفا کنند که والدین ما شاید هیچ وقت این ظرفیت رو نداشتند.

رابرت الکس جانسون وقتی روی پدرخوانده‌ها و مادرخوانده‌ها صحبت می‌کنه داره در رابطه با یک سازی صحبت می‌کنه بنام ارغنون، که خیلی میل به موسیقی داشته و میره که این ساز رو یاد بگیره و استادهای متنوعی پیدا می‌کنه. از یک تعمیرکار، از یک نوازنده، از یک زنی فرهیخته که به اون آموزش میده و در کنار اون آموزش بیان معنوی عمیقی داشته که به اون یک هیترا تایپ اطلاق می‌کنه که هیترا تایپ نمادی هستند تلفیق شده از آتنا و آفرودیت (خردورزی و جذابیت) که میگه هوش مردانه، رو این زن‌ها افزایش می‌دهند و مردی که به سمت رابطه جنسی با اینها بره کاملا اون هوش رو سیاه کرده و آسیب دیده و به خاکستر تبدیل شده، ولی اگه ی مراوده باشه اونها میتوانند منشا الهامات معنوی باشند واسه مرد. که واسه رابرت الکس جانسون این خانم ریشه یکی از این الهامات عجیب و عمیق معنوی بوده.

بخش‌های از این کتاب:

« من این را باور دارم که درد تنهایی و افسردگی مربوط به این است که میدانیم، چیزی بیش از اینکه میتوانیم داشته باشیم، وجود داره. اگر از ابتدا از آن بی‌خبر بودید هرگز آزارتان نمیداد. چنانکه من تشنه جهان طلایی بودم که طعمش رو چشیده و سپس آن را گم کرده بودم....»

در یک جایی رابرت الکس جانسون اشاره می‌کنه که در دوران کودکیش رویایی رو میبینه -رویای طلایی- بهشت که در ذهنش مجسم میشه همیشه اشتیاق رو برای یافتن دوباره اون رو داشته و همیشه در تکاپوهاش به دنبال اون بوده، و این معنیش این نیست که یک تصویر خارق العاده بلکه ی حس خارق‌العاده و میدونید که رابرت الکس جانسون در یازده سالگی پای خودش رو در اثر یک صانحه تصادف از دست میده و بقیه عمر رو با یک پا زندگی می‌کنه و این خودش براش جالبه که میگه من فهمیدم که باید پای از من باید روی زمین باشد و پایی به عرش..

 « من تشنه جهان طلایی بودم که طعمش رو چشیده و سپس آن را گم کرده بودم اما قادر به شرح آن تشنگی نبودم و نگاهی به یک فرد میتوانیم بگوییم که آیا او نیز آنگونه که من در جستجوی یک بهشت بودم در جستجوی آن هست یا نه؟! این افراد که گمشده این چنینی دارند، چشم‌هایشان محیط را می‌کاوند گویی در حال شکار هستند اما ا گر از آن‌ها بپرسید در پی شکار چه چیزی هستند؟ به احتمال زیاد نمی‌توانند پاسخ دهند، امروزه وقتی افراد با چنان عطشی نزد روانکاو میروند بسیار از متخصصین بهداشت و روان می‌خواهند آنها را از تجربیاتشان منصرف کنند. بسیاری از درمانگران معروف رویا و الهامات این افراد را آسیب شناسی کرده و هر تلاشی میکنند که این افراد رو روان رنجوری نشان دهند.»

ببین من وقتی با نوجوانان برخورد میکنم میبینم که نوجوانان میل عجیبی برای تخریبگری در وجودشان وجود داره و حتی تجسم هاشون، تجسم های تخریبی و فیلم های که دوست دارند، فیلم های تخریبی است چرا این اتفاق میافته؟؟؟؟؟؟

به این علت این اتفاق میافته که خیلی از این نوجوان ها متوجه شدند که باید آنچه را که متعلق به دوران و زمان آّنها نیست رو کنار بگذارند تا بتونند آنچه را که متعلق به دوران اونهاست رو پیدا کنند. پس افسردگی در سنین نیمه دوم عمر هم از این جنس است، ما میفهمیم که دنیایی رو باید ترک کنیم اما فکر میکنیم چون دنیای جدید رو نمیشناسیم، پس بهتره این دنیای جدید رو ترک نکنیم. اما دنیای کنونی مدام برای ما، جاش تنگتر و فضاش تلختر و تجربیاتش سخت تر میشه و ما داریم پیام تغییر رو میگیریم اما جدیش نمیگیریم و بهمین علت این جدی نگرفتن باعث میشه که همیشه زندگی در دامنه افسردگی قدم بزنه و شکوه زندگی کمتر ملاقات بشه.

اما در این کتاب رابرت الکس جانسون خیلی عمیق زندگی یک مسافر رو داره روایت میکنه که صحنه به صحنه زندگیش رو به یک ریسمان نازکی به نام شهودش به نام سرنخی که در تمام اتفاقات وجود داره اتصال میده و دنبال میکنه و نتایج بسیار شگفت انگیزی میگیره.

رابرت الکس جانسون داره از خانواده ای صحبت میکنه که خانواده، پدر و مادر از هم جدا هستند. و پدر رابرت الکس جانسون نمیتونه یک آدمی باشه که یک الگو و پشتوانه ای برای او باشد. اما اینجا توقفی برای اون ساخته نمیشه که زندگی خودش رو رها کنه؛ اون میفهمه که اون اقتداری که دردرون نیاز داره، پدر و مادرش نمیتونند بهش بدهند. بنابراین به دنبال ساختن زندگی خودش و یک عبارت بسیار زیبایی استفاده میکنه که یافتن خانواده حقیقیش میگرده.

اولین سفری که هر نوجوان و جوانی باید آغاز کنه و شاید در هر جایی از دنیا هر ارتباطی بتونی پدرخوانده و مادرخوانده رو پیدا کنه که بخش های شکوفا نشده اش رو بهش آشکار کنه و آنها را پرورش بده و یک بار دیگه ما رو به خودمون بشناسونه. هر کدام از ما که چنین ملاقات های داشتیم آدم های بسیار خوشبختی بودیم و خیلی برنده شدیم.

رابرت الکس جانسون در این کتاب در صفحه 65 مینویسه: «یک پدرخوانده، معلم دنیای درونی برای یک فرد جوان محسوب میشود. در حالیکه که والدین حقیقیش مراقب جسمی و جنبه های عملی زندگی او هستند، اما او بخش های کشف نشده را آشکار میکنه. وقتی شخص به مراحل پایانی زندگی خود نزدیک است نیازی ژرف به حضور یک فرد جوان دارد تا ویژگی زندگی او را جذب کند؛ زیرا سن بالا ظرفیت کار در دنیا را کاهش می دهد وبرای همین است که یک پسر یا دخترخوانده می تواند به عنوان یادآور نامیرایی فرد، ایفای نقش کند.

ما به مرشدانی نیاز داریم تا به ما در تشرف یافتن و هدایت شدن به سمت تحقق سرنوشت مان کمک کنند. ما برای تمام کردن تحصیلات و آموزش های عاطفی و معنوی خود به پدرخوانده و مادرخوانده هایی نیاز داریم. هیج پدر و مادری، هر چقدر هم که ماهر یا رشدیافته باشند نمی توانند تمام این کارها را برای یک فرد جوان انجام دهند. یک والد حتی با بهترین نیت ها، اغلب اوقات صرفا قادر به ارائه آنچه یک نوجوان برای رشد درونی لازم دارد نیست.»

بنابراین رابرت الکس جانسون با شما میاد جلوتر. و فقط یادتون باشه که اینو رابرت الکس جانسون در سن 75 سالگی میگه و این نیست که یک آدمی با سن 10 سالگی یا 11 سالگی یا هوش عجیب غریب داشته باشه که بگیم چقد باهوش بوده که این همه میدونسته...

نه اون داره به زندگی خودش نگاه میکنه و با نگاه یک انسان پخته داره گذشته رو بررسی میکنه.

اجازه بدید یک بخش دیگه رو به عنوان بخش پایانی براتون بخونم:

 «میدانستنم که دلتنگی صرفا نتیجه انزوا نیست؛ زیرا من در برج دیده بانی جایی که تنها دوستم شپ بود، به طرز شگفت آوری خوشحال بودم. امروز باورم بر این است که دلتنگی زمانی رخ می دهد که زندگی ما یک نیمه از یک جفت متضاد را کم دارد؛ بودن یا انجام دادن.  می توانیم بسیار مشغول باشیم و اطراف مان را افراد بسیاری احاطه کرده باشند، اما هنوز به شدت احساس دلتنگی و افسردگی کنیم. زیرا « انجام دادن » حاکم بر زندگی ماست و زمان کافی برای انزوای متمرکز و تنها شدن با افکار و احساسات مان وجود ندارد.

افراد زیادی را در این وضعیت می شناسم که آدم های بسیاری در اطراف شان هستند، اما هنوز احساس تنهایی می کنند. ما اغلب سعی می کنیم با بیشتر انجام دادن این مشکل را حل کنیم؛ مانند زنگ زدن به یک دوست، بیرون رفتن یا هر کار دیگری تا از آن احساس دردناک جدایی خلاص شویم، اما هیچ یک از این ها فایده ندارد، چون این تنهایی و افسردگی ناشی از یک عمر انجام دادن است. دریافته ام که  اکثر افراد باهوش در دنیای غرب امروز، زمانی بیش از حد را به انجام دادن و زمانی بسیار کم را برای بودن صرف می کنند. وقتی زندگی شما بیش از حد با انجام دادن پر شده، تنها نوش داروی احساس تنهایی و افسردگی، اانزواست.»

این کتاب پیشنهادهای عجیبی داره و خیلی خوشحالم که شما هم فهمیدید که این کتاب، یک کتاب معمولی نیست و میتونه یک اتفاق تازه باشه.

این کتاب، یک انتخاب تازه برای شروع یک زندگی تازه است.


پ ن1: لینک اینستاگرام این مطلب https://www.instagram.com/tv/BpezwcwlU1f/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1h8t2uie9v477

پ ن 2: در پست بعدی در مورد کتاب راهبری زندگی با شهود دورنی مینویسم.


شیوا نقوی
۱۷ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

2

کتاب زندگی برازنده من

موثرترین راهکارهای تحلیل خویشتن و غنی سازی ارتباط با دیگران

نویسنده: کارول.اس پیرسون / هیو.کی مار

ترجمه: کاوه نیری

انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی

پایه و اساس «زندگی برازنده من» نظریه‌ای است که هدفش آشنایی با داستان‌هایی است که وقایع و نحوه زندگی ما را شکل می‌دهند.

در ابتدای قرن بیستم روانشناس معروف کارل گوستاو یونگ به عمومی و تکراری بودن شخصیت‌ها و وقایع زندگی انسان‌ها پی برد. این وقایع جهانی، اسطوره یا کهن الگو نام دارند. ریشه این کلمه به واژه یونانی آرکتیپوس به معنای «الگوی ابتدایی» باز می‌گردد.

روایت های اسطوره‌ای این کتاب به سفر قهرمانی مربوط می شود که الگویی برای روند رشد فردی است.

در این مسیر با خودتان به شکل عمیق آشنا می شوید و استعدادها و معانی مهم زندگیتان را در می یابید هر داستان از شخصیت اصلی آن گرفته شده است معصوم، یتیم، جنگجو، حامی، جستجوگر، عاشق، نابودگر، آفرینشگر، حاکم، جادوگر، فرزانه و دلقک

در هر دوره‌ای از زندگی یکی از کهن الگوها حکومت و مدیریت را در دست می‌گیرد. مسیر کلی و اسطوره‌ای زندگی به سه قسمت تقسیم می‌شود که هر کدام از آنها می تواند از چهار کهن‌الگوی ویژه کمک بگیرد:

آماده شدن برای سفر اسطوره‌ای. معصوم، یتیم، حامی و جنگجو

آغاز سفر اسطوره‌ای. جستجوگر، نابودگر، عاشق، آفرینش‌گر

بازگشت از سفر اسطوره‌ای. حاکم، جادوگر، فرزانه، دلقک (مربوط به مرحله ساخت دنیای درون و رسیدگی به یگانگی رشد فردی)

در هر مرحله هدایا و مزایای انتظار شما را می‌کشند. و همچنین در هر قسمت دام‌ها و خطرهای نیز وجود دارد که باید با هوشیاری تمام و در حد امکان از آنها اجتناب ورزید.


ی

________________________________________________________________

اگر کهن‌الگو ...... در وجود شما فعال باشد به خوبی می دانید که ......

معصوم: روزنه‌ای از امید در همه سختی‌ها و تیرگی‌های زندگی وجود دارد.

یتیم: احتیاط همیشه برایم مفید است.

جنگجو: انسان‌های سرسخت سرانجام موفق می‌شوند.

حامی: یاری دیگران وظیفه و مسئولیت ماست.

جستجوگر: همیشه جای دیگری هست که چمنش به نظرم سبزتر می‌رسد.

عاشق: پاسخ اصلی و نهایی، عشق است.

نابودگر: رها کنید و بیش از این زیان نبینید.

آفرینشگر: توانایی خلق همه چیزهایی که در ذهن و قوه تخیل می گنجد، در انسان وجود دارد.

حاکم: باید تسلط داشته باشید.

جادوگر: استنباط و برداشت را مسئول و تعیین کننده حقیقت می دانید.

فرزانه: حقیقت شما را به مقصد آزادی خواهد رساند.

دلقک: زندگی را برای لذت بردن از آن می خواهید.

_________________________________________________________________

پ ن: این کتاب در واقع میشه گفت قدم اول واسه ورود به وادعی بیداری قهرمان درون هستش و واسه درک بهتر گوش دادن به کلاس صوتی استاد سهیل رضایی و آزمون PMAI از انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی خیلی کمک کننده است.

شیوا نقوی
۱۱ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بیشتر از یک سال هستش که از پست قبلیم میگذره و من دیگه ننوشتم اما این ننوشتنم دلیل بر این نیست که کاری هم نکرده باشم بلکه برعکس تو این مدت خیلی اتفاق های خوبی افتاده و من هم تغییرات محسوسی کردم و ...
اما امروز اتفاقی افتاد که باعث شد واقعا تصمیمم رو بگیرم و این بار بصورت جدی تر به نوشتن وبلاگ اقدام کنم.
اما این اتفاق چی بود؟
قضیه از این قراره که خواندن کتاب ها و آموزش هام رشد خوبی نسبت به سال گذشته داشته بطوریکه روزانه حداقل دو ساعت واسه مطالعه کتاب و آموزش هام میزارم و این باعث شده حجم مطالعاتم بالا بره ولی امروز ی اتفاق افتاد که دلم گرفت چون وقتی کتاب استثنا نباشید نوشته دارن هاردی رو که در ماه مهر خونده بودم و حتی هایلات هم شده بود رو باز کردم  دیدم که چرا من مطالبی رو که هایلات کرده ام رو فراموش کردم؟؟؟؟؟؟؟
خیلی ناراحت شدم خیلییییییییی
بعد از کلی فکر کردن متوجه شدم من قبلا وقتی کتابی رو میخوندم حتما درباره اش با دیگران صحبت میکردم ولی الان با توجه به تخصصی شدن ی سری از مطالعاتم و از طرفی هدفمند شدن برنامه ریزی روزانه ام دیگه فرصت اشتراک گزاری مطالبم با دوستان و اطرافیانم کم شده پس من باید ی راه پیدا میکردم که بتونم هم مطالبی رو که یاد میگیرم رو به دیگران به اشتراک بزارم  و هم خلاصه نویسی داشته باشم پس بهترین راه شروع دوباره وبلاگ نویسی بود.
به قول معروف که میگه: " رویای شما تاریخ انقضا ندارد!!! نفس عمیقی بکشید و دوباره شروع کنید."
پ ن: یکی از دلایلی که باعث ننوشتنم شد کامل گرایی من بود. و فکر میکردم باید برم اصول نویسندگی رو یاد بگیرم بعد شروع کنم ولی الان دیگه اینطور فکر نمیکنم و شروع میکنم و در طی مسیر این مهارتم رو هم ارتقا میدم پس ازتون عذرخواهی میکنم اگه ی جاهای اشتباه دستوری دارم و ازتون میخوام باهام  منو تو این مسیر همراهی کنید.
#دلنوشته
 

شیوا نقوی
۰۷ دی ۹۷ ، ۱۶:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

جیم ران یکی از بزرگترین اساتید موفقیت دنیا میگوید که شما میانگین ۵ نفری هستید که با آنها به شدت در ارتباط هستید. اگر این افراد انسانهای موفقی باشند، شما هم موفقید. اگر در اطراف شما آدمهای مثبت و موفق وجود ندارد پس ...

قبلنا چقد بعد خواندن این جمله و نگاه کردن به ارتباطاتم حالم بد میشد آخه همه جز آدم های متوسط و حتی شاید هم پایین بودند ،  پس منم میبایست .......


نههههههههههه


نمیخوام بگم من خیلی بالا بودم اما واقعاً دوست نداشتم مثل اونا باشم ، دوست داشتم موفق باشم.

تنها تفاوت من با اطرافیانم این بود که نسبت به اونها بیشتر راه ها را امتحان میکردم و همیشه یا با شکست برمیخوردم یا  اگه به نتیجه میرسیدم حالم خوب نبود چون در هر دو حالت من ی آدم بیکار بودم که وقت و پول زیادی دارم که نمیدونم باهاشون چیکار کنم و هیچ وقت مورد تایید نبودم.

بعد از ی دوره دیگه ظاهراً آرام و ساکت شدم چون میدونستم گوشی واسه شنیدن حرفهام وجود نداره ولی خوشبختانه میل درونم زنده بود اوقات خودم رو با کتاب و کلیپ ها و سخنرانی های انگیزشی و تلاش واسه ارتباط با افرادی که به نظرم موفق بودند ادامه دادم خوب بود اما چون از نظم خاصی پیروی نمیکرد خوب پیش نمیرفتم از طرفی فرد موفق لزومی نمیدید که با من ارتباط برقرار کنه.


بالاخره جوینده یابنده است


 موقعی که میخواستم با یکی از همکاران موفقم (آقای انصاری مدرس و نویسنده در حوزه سخنرانی )ارتباط برقرار کنم ایشون منو با دوره کوچینگ و آقای اهورا هاشمی آشنا کردند که این شد نقطه عطف زندگیم.

یادم میاد تو همون اولین صحبت های که با ایشون داشتم همین دغدغه ارتباطم رو بیان کردم ، حالا که تقریباً چهار ماه از دوره کوچینگم میگذره خیلی حال خوبی دارم و مسئله ارتباط هم حل شده چون به قول استادم آقای هاشمی معنی ارتباط این نیست که حتماً ی شخص به صورت واقعی و فیزیکی وجود داشته باشه بلکه باید ببینی بیشترین زمانت رو با چی و کی میگذرونی چون همین ها هستند که باورهای تو و در نهایت رفتار تو رو رقم میزنه وفقط کافی است کتاب ها و سخنان  اساتید موفقیت را بخوانید و بهترین جملات آنها را در حرفهایشان جست و جو کنیم. وقتی ما شروع به خواندن این چنین کتابهایی کنیم، ما هم آرام آرام شکل آنها می شویم.

الان با افتخار میتونم دوستام رو به همتون معرفی کنم و انشالله به زودی منم افکارم و رفتارم به زیبایی دوستام بشه و بتونم همشون رو از نزدیک ببینم و اونها هم به دوستی با من افتخار کنند...

آقای اهورا هاشمی(محقق و مدرس در زمینه مهارت مطالعه کتاب و هدف)

آقای سید سهیل رضایی(رئیس هیات مدیره بنیاد فرهنگ زندگی)

آقای محمدرضا شعبانعلی(سرپرست گروه متمم)

دکتر علیرضا شیری(طبیب و آموزش دیده رواشناسی عمقی)

آقای سجاد سلیمانی (محقق و مدرس در زمینه مدیریت زمان)


شیوا نقوی
۰۷ آذر ۹۶ ، ۲۰:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر